کربلا زینب عزراء آمده ، مونس و همدم زهرا آمــــــده
واسه دفنِ جثه هادر شب چرا ، سیلی از امواجِ دریا آمده
***
بی برادر مانده زینب ای خدا ، دو کف عباسش از تن شد جـــدا
شاهدان جمله به خون غلتیده اند ، قطع سر در جنگ ها رسمِ چرا
***
او شنیده قصه ی تسلیم باغ ، قلبِ زینب شرحه شرحه در فراق
ای مدینه همسفرهایش کجاست ، سوختند در آتشِ ظلم و نفاق
***
تک و تنها قاصدک بی من نسوز ، با کفیلم حرف ها دارم هنوز
ساقی کوثر کجا افتاده ای ، با اسیران درد خوردم شب و روز
***
دیده ها غمگین و در ذهنم سراب ، با دلیران خودم دارم عتـــاب
گور کن یک لحظه آرامش بده ، ای برادر خسته ام بی من نخواب
***
ای مریدان همرهان ماتم کنید ، با ابو الفضل و حسین دفنم کنید
طاقت این همه دوری ندارم ، با لباس عفتم کفنم کنیــــــــد
***
شاعر اهل بیت : جاسم ثعلبی (حسّانی) 02/10/1392
:: برچسبها:
زینب زهرا (س) ,
:: بازدید از این مطلب : 1671
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0